علی‌آباد

جوجه‌های آخر پاییز

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۱ ب.ظ
پاییز ۹۸ نفس‌های آخرش رو می‌کشه. مهرماه گذشت، با شور و هیجان «دانشجو» شدنش. آبان هم؛ هرچند تلخ و پرحادثه. و حالا چیزی نمونده به پایان آخرین شب آذر. گفتم بنشینم، دودوتا چهارتا کنم، و جوجه‌هام رو آخر پاییز بشمرم!

جوجهٔ اول، تجربهٔ سه‌ماههٔ دانشگاه است. راستش اصلاً انتظار نداشتم اینقدر خوب و دلنشین باشه. تابستانِ انتخاب‌رشته، آنقدر از سختی دانشگاه و شریف و... شنیده بودم که هول بَرَم داشته بود. من رو چه به رقابت با تک‌رقمی‌های کنکور و شاخ‌های المپیاد؟ دانشگاه تهران یا امیرکبیر رو می‌زنم. دور از رقابت‌های بیهوده سر نمره و معدل. هر وقت خواستم درس می‌خونم، هروقت خواستم کار می‌کنم، یا تفریح یا گشت و گذار. یک سالِ کنکور درس‌خواندن، از سرم هم زیاد بود! دلایلم ولی برای دور و بری‌ها، و البته برای خودم، کافی نبود. پس افتادم وسط تک‌رقمی‌های کنکور و شاخ‌های المپیاد. میان‌ترم‌ها که گذشت، فهمیدم اینجا قرار نیست آن‌طورها که فکر می‌کردم سخت بگذره. هنوز هم می‌تونم کنار درس خواندن، فیلم ببینم و کلاس هنری برم و توی تشکل‌های دانشجویی سر بجنبونم، و باز امید داشته باشم به نمره‌های بالا و معدل الف :)

جوجهٔ دوم امّا، در این ماه‌ها ضعیف و ضعیف‌تر شد. اسمش شاید انسانیت بود، یا حس تعلق، یا همدردی. اینکه این اواخر «فقط» دنبال پیشرفت و بزرگ‌شدن خودم بودم، و به تدریج بقیه رو فراموش می‌کردم. ضربهٔ آخر هم در اوج درگیری‌های آبان‌ماه بود. نه گرانی بنزین خونم رو به جوش آورد، و نه اخبار خون‌های ریخته شده. فقط در اوج ناامیدی به اوضاع، به خودم گفتم فوقِ فوقش من هم مثل چند هزارتا دانشجوی دیگه، اپلای می‌کنم و گلیم خودم رو از آب می‌کشم. این مردم هم اگر واقعاً ناراضی هستند یک فکری به حال خودشون می‌کنند! یک چیزی امّا نگذاشت این جوجه بمیره. شاید سرزنش وجدان، شاید فکر کردن به معنیِ سختی‌هایی که مامان و بابا این سال‌ها تحمل کردند، یا اون حرف علیرضا که می‌گفت: «این دولت برای هرکدوم از شما سالی پنجاه‌وشش میلیون هزینه می‌کنه. این پول رو از سر سفرهٔ روستایی و معلم و کارگر برمی‌داره و به تو می‌ده. تو محکوم به موندن نیستی، ولی بدهکاری. به هشتاد میلیون نفر بدهکاری...»

جوجهٔ سوم، موفقیت‌های داداش محسن بود. اینکه از مهرماه توی شرکت کارآموزیش مشغول به کار شده. حالا، هم درسش رو تمام می‌کنه (با بالاترین معدل دانشکده ^_^)  هم یک شغل خفن مهندسی گیرش اومده. ایشالله همین روزها هم شیرینی عروسیش رو می‌خوریم :دی!

جوجهٔ چهارم، پایان‌نامهٔ آبجی بود. همین چند ساعت پیش جلسهٔ دفاعش بود و حالا دیگه از کابوس‌های چندساله فارغ شده و به کارهای هیجان‌انگیزِ عقب‌افتاده‌اش می‌رسد. از همین تریبون تبریک عرض می‌کنم! و عذرخواهی که در طول این مدت داداش خوبی نبودم و احوالش رو نمی‌گرفتم و فقط به فکر کنکور و درس و مشقم بودم...

جوجهٔ پنجم هم به بابا تعلق می‌گیره. به اینکه این روزها هم هست و هم نیست؛ با این حال هوای تک‌تک ما رو داره و حواسش هست که چیزی کم نداشته باشیم. برامون از روزهای خوبی میگه که توی راهه. از اینکه طولانی‌ترین شب‌ها هم می‌گذره، و چیزی به اومدن بهار نمونده. بابا میگه ارزشمندترین کار صبره، و شیرین‌ترین میوه، میوهٔ صبر.

راستی نباید جوجه‌همسترهای داداش ابوالفضل رو هم فراموش کنم! اعضای جدید خانواده‌مون که اول یه جفتِ عاشق بودند، قُلی و لی‌لی، بعد هفت‌تا بچهٔ ریزه میزه زاییدند. این یکی رو حقیقتاً باید صبر می‌کردیم که آخر پاییز بشمریم. یکی از بچه‌ها عمرش به دنیا باقی نبود و چند روز بعد از تولدش مُرد. یا شاید هم به قتل رسید... آخه شنیده شده همسترِ مادر اگه احساس خطر بکنه یا بچه‌اش مریض بشه، اون رو می‌خوره! ما هنوز نمی‌دونیم که این رفتار بین گونهٔ انسان هم دیده شده یا نه، در نتیجه این روزها مراقبیم که مادرمون رو کمتر اذیت کنیم :)

چندتا جوجهٔ دیگه هم توی این پاییز به دست آوردم. مثل دوست‌های جدیدی که توی دانشگاه پیدا کردم. مثل اولین لپ‌تاپم که هفتهٔ پیش خریدمش و قراره باهم یک‌عالمه کارهای باحال بکنیم :). حتی تجربهٔ دیدن سریال «فرار از زندان» و خوندن رمان «آتش بدون دود» می‌تونم از دستاوردهای پاییزیم به حساب بیارم!

این وسط‌مسطا هم چندتا از جوجه‌هام رو از دست دادم. اولیش مجموعه‌ای از باورها و اعتمادها بود که از دست رفت. دیگه اینکه من همیشه افتخار می‌کردم به مؤدب‌بودنم و اینکه تحت هیچ شرایطی از ادبیات ناپسند و سخیف استفاده نمی‌کنم. واضحه که حفظ چنین عادتی در خوابگاه پسرانه نزدیک به غیرممکنه :دی. سومی هم اینکه قبل از دانشگاه من به‌شدت ساده‌زیست بودم. سالی یک‌بار، اونم دمِ عید و به اصرار مامان، لباس نو می‌خریدم. کلاً از هر خرج اضافه‌ای پرهیز می‌کردم. این مورد رو هم متأسفانه با ورود به دانشگاه از دست دادم.

شما چطور؟ شما هم جوجه‌هاتون رو آخر پاییز شمردید‌؟ کدوم جوجه‌ها رو بیشتر از همه دوست دارید؟ کدوم رو بین راه از دست دادید؟ اصلاً شما هم جوجه‌هاتون رو آخر پاییز می‌شمرید، یا ترجیح می‌دید پاییز رو با انار و هندوانه و فال حافظ بدرقه کنید؟
موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۳۰
علی ‌‌

نظرات  (۹)

۰۱ دی ۹۸ ، ۰۷:۵۹ دُردانه ⠀

تبریک می‌گم به خواهرتون

و خوشحالم که شریف بهتون خوش می‌گذره

 

زمستون مبارک!

پاسخ:
خواهرم تشکر می‌کنه :)

زمستون شما هم مبارک باشه و پر از خبرهای خوب و خوش!

سلام عزیزم

چه عالی که هم به لحاظ اندیشه و هم از نظر بیان و عملکرد آدم موفقی هستی!

برای اینهمه، هم به خودِت و هم به عزیزان‌ِت تبریک می‌گَم و امیدوارانه از خدا می‌خوام همه‌تون همین‌جور و تا همیشه موفقترین باشید!

پاسخ:
#از_پاسخ_می‌مانم :)

جوجه ی دوم جوجه ای که یه چیزی  نذاشت بمیره ..

گاهی وقتا من بهش فکر میکنم ، انگار تنها دلیلی که منو اینجا نگه داشته همین ریشه های توی خاکه .. اینکه بدهکاری به این خاک دختر ..

پاسخ:
اوهوم... به نظرم حسِ خوبِ موندن توی این کشور و تأثیرگذار بودن، می‌ارزه به خیلی از امکانات و رفاه نداشته‌مون.

این متن از کتاب نادر ابراهیمی رو یکی دو روز پیش توی تلگرام دیدم و خیلی به دلم نشست. نمی‌دونم، شاید به این بحث هم ربط داشته باشه:

«‏ما آمده‌ایم  که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم؛ نیامده‌ایم تا پس از مرگمان بگویند از "کرم خاکی" هم بی‌آزارتر بود و از "گاو" مظلوم‌تر.

ما نیامده‌ایم فقط به خاطر آن‌که همچون "گوسفندی" زندگی کرده باشیم که پس از مرگ‌مان، "گرگ و چوپان و سگ گله"، هر سه ستایش‌مان کنند»

۰۱ دی ۹۸ ، ۱۷:۵۵ محمدعلی ‌‌

چه خوب جوجه‌هاتو شمردی =) دلم تنگ شد اصن. بیا ببینمت :))

 

من با جوجه‌ی دومت موافق نیستم :| ما الان نمی‌تونیم توی مسائلی مانند آبان‌ماه یا بنزین نقشی داشته باشیم. نباید هیجان‌زده بشیم و  مهمه که مسلط عمل کنیم؛ با برنامه و مشخص. و به نظر بنده، اصلا هم فقط به فکر پیشرفت خودت نیستی! اثباتش؟ نیم ساعت قبل امتحان فیزیک، با هزار تعارف من، داشتی آنالیز ابعادی رو برام توضیح می‌دادی. :))

و دیگه  اینکه، دولت داره برامون هزینه میکنه؟ آره! من دارم هر روز به حجم یارانه‌ای که برای من توی دانشگاه خرج می‌شه فکر می‌کنم واقعا. ولی توی این فکر کردن، به این نتیجه نرسیدم که باید به‌زور به خاک این کشور احساس تعلق کنم. آره، نفس کشیدن توی آمریکاها برای رفاه بی‌معناست. ولی قرار هم نیست فقط روی این خاک باشیم. زمین خدا وسعت داره و در مجموع اهمیتی نداره از کدوم منبع رزقمون می‌رسه. بدهکار؟ ما به تمام دنیا بدهکاریم. به اون قحطی‌زده‌ی ته آفریقا هم بدهکاریم. همین رفاه نسبی ما، بدون قحطی‌زده شدن اونا و هزار موارد دیگه، ممکن نبود.

کامنتم بلند شد :)) شمردن جوجه‌هام رو می‌ذارم برای قسمت بعدی برنامه :)) 

پاسخ:
اگه امتحانا دست و پام رو نبسته بودن، همین الان پا می‌شدم می‌اومدم خوابگاه‌تون!

درست می‌گی، نیاید هیجان‌زده باشیم. ولی حداقل باید دغدغه‌اش رو داشته باشیم. اگه همه بخوان خودشون رو کنار بکشن خب هیچی اصلاح نمیشه. من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟
۰۱ دی ۹۸ ، ۱۸:۳۵ مائده ‌‌‌‌‌‌‌

وقتی به عقب نگاه میکنم بنظرم میاد چقدر به سرعت این سه ماه گذشته ولی درواقع هر روزش بیش از بیست و چهار ساعت بود!

من خیلی زیاد تغییر کردم، چیزهایی فهمیدم که آرامش و بعضی آسودگی هارو ازم گرفت ولی نوعی جدیدش رو بهم داد، درکل فکرکنم دارم از همه جهات پوست میندازم. :)

پاسخ:
چرا اینطوریه واقعاً؟ حتی قوانین نسبیت انیشتین هم نمی‌تونه این گذشت زمان رو توجیه کنه!

خب به نظرم این‌ها نشونه‌های خوبین باید از این بابت خوشحال باشید. یه استاد ادبیات داشتیم که می‌گفت هرچقدر آگاهی انسان بالاتر باشه، لذت‌ها و شادی‌هاش هم عمیق‌تر و دلچسب‌تره :)

قشنگ بود و البته جالب. نادر ابراهیمی همیشه بلده قشنگ و با مفهوم حرف بزنه :))

پاسخ:
همین‌طوره. واقعاً راضیم از نادر ابراهیمی. چهارشنبه هم باید برای کلاس ادبیات درباره‌اش ارائه بدم :)

سلام علی :)

پستت خیلی به دلم نشست راستش. و خب نمیتونم ازت بخوام بیشتر پست بذاری چون خودمم این کارو نمیتونم بکنم چه برسه به تو که شریفی هستی :))

موفق باشی و این حرفا.

دوستت داریم :)

پاسخ:
سلام هری جان :)

خیلی لطف داری. شما هم ایشالله همینجوری پله‌های موفقیت رو دوتا یکی بری بالا :)

ما بیشتر!

چه خووب! منم تا قبل همین تابستون بولت ژورنال داشتم و هر ماه هدف گذاری می‌کردم و یادداشت برداری برای عادتام و... ولی خب بعدش تنها اولویتم شد درس و همه چی رو فدا کردم، البته فعلا هم اینطوریه😕. ایشالا بعد کنکور دوباره می‌آم تو فاز جوجه شماری!
آوو، ایول! ماه بعد منتظر نمرات درخشانت هستیم. و یه سوال. الان هم مجبوری مثل سال کنکور با برنامه و اینا درس بخونی؟ و چقدر باید بخونی؟ می‌دونی تقریبا ساعت مطالعه‌ی هفتگیت چقدره؟ من یه شریفی گیر آوردم دیگه ولت نمی‌کنم، اذیت نمی‌شی این‌جور سوالام رو ازت می‌پرسم؟
لپ‌تاپت مباااارکهه، شروع توفانیی بود 😎 کلی با هم حال کنین ایشالا.
اع، منم دوتا از جوجه‌های از دست رفته‌ات رو الان دارم، عفت کلام(!) و این کم‌خری. حواسم باشه اومدم دانشگاه سفت بچسبمشون. نصیحتم کن، چی کار کنم از دستم نرن؟ چون واقعا جوجه‌های دوست داشتنیی هستن.

پاسخ:
آفرین. سال کنکور رو دریاب که خیر دنیا و آخرت در همینه :))) البته نه اینکه فقطِ فقط درس بخونی. حتماً حواست هست که کنارش تفریح و ورزش و... هم داشته باشی. اینا رو دیگه خودت بلدی، نیازی به گفتنِ من نیست.
+
من هنوز ترم‌اولی‌ هستم و خیلی خبر ندارم که بعداً قراره درس‌ها چه شکلی باشن. چیزی که تا حالا بهش رسیدم اینه که درس‌های دانشگاه خیلی گسترده‌تر از دبیرستانه، و خب فرصت نمیشه که به اندازه دبیرستان همه‌چیز رو با دقت و جزئیات یاد بگیری. برای امتحان‌ها هم لازم نیست کل کتاب رو یاد بگیری. فقط نمونه‌سوال‌های گذشته رو نگاه می‌کنی و می‌فهمی فلان استاد از کدوم بخش‌ها سوال میده :/ حالا اگه خودت انگیزه و علاقه داشته باشی به درس‌ها، وقت بیشتری می‌ذاری و باسوادتر می‌شی. وگرنه با شب امتحان هم میشه خیلی از درس‌ها رو پاس شد. و البته که فرق بسیار است بین یه دانشجوی باسواد و کاربلد، با دانشجویی که فقط نمره آورده.
+
ممنونم. اتفاقاً الان دارم با لپ‌تاپ جوابت رو می‌دم ^_^. و قراره به‌زودی با هم هوش‌مصنوعی و پردازش تصویر و کلی چیزای خفن یاد بگیریم. هوررااا!
+
اومدی دانشگاه، در انتخاب دوست و هم‌اتاقی خیلی دقت کن. امان از دوست و هم‌اتاقیِ نااهل! :)
+
اومدم اعتراض کنم که چرا پست‌ها رو حذف کردی و راه ارتباطی نذاشتی، که دیدم تماس‌باما رو برگردوندی. متشکرم، و لطفاً کامنتم رو جواب بده :)

نه، راستش اتفاقن اصلن حواسم نیست و خوب شد یادآوری کردی.
الان اوضاع یه‌جوریه که از فراغتایی که دوست دارم برای مشکلات غیرشخصیم می‌زنم که خیلی افت نکنم. و نمی‌دونم کار درستیه یا نه، چون می‌ترسم با این وضع از یه جایی دیگه ببرم. البته موقته خب، تو چند هفته دیگه اوضاع برمی‌گرده رو روال.
+
اوهوممم، خیلی آموزنده بود، نمره بیاری یا کاربلدی، مسئله این است!
+
دست و هورااا! بعدن که دیگه حسابی یاد گرفتی از دنیاشون برای منم بگو. پردازش تصویر با چه نرم افزاری؟ فوتوشاپ؟ من از اولیت‌هام اینه که تدوین ویدئو با ادوبی پرمیر رو حرفه‌ای یاد بگیرم. الان در حد کارراه‌انداختن یه چیزای ابتدایی بلدم.
+
اوهوممم، حتما به انتخاب دور و بری‌هام توجه خواهم کرد پس.
+
هعی، مجبور شده بودم واسه یه چیزی😬! خداروشکر به خیر و خوشی گذشت. پست‌ها رو هم بعد از یه بازبینی و ویرایش برخواهم گردوند ایشالا.

پاسخ:
نگران نباش. این چند هفته تأثیر خاصی نداره. ان‌شاءالله که زودتر مشکلاتت حل میشن. قوی باش و برو جلو!
+
منظورم از پردازش تصویر، فتوشاپ نبود. اگرچه همیشه دوست داشتم یاد بگیرمش ولی همت نکردم! منظورم کارهایی بود شبیه دوربین‌های ترافیکی، که سرعت ماشین‌ها رو تشخیص میدن، و پلاک رو از روی عکس می‌خونن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی