چالش ۳۰ روزهٔ نوشتن
جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۵۶ ق.ظ
برای توضیحات چالش، اینجا رو بخونید :)
روز ۱: برای چه یادداشت مینویسی؟
[میخواهی چه چیزی از آن بهدست آوری؟ فکر میکنی نوشتن چطور به احساس و هوشت کمک میکند؟]
از اولین بارهایی که یه وبلاگ رو به طور جدی دنبال کردم، برمیگرده به حدود چهار سال پیش. (چقدر پیر شدم!) وقتی درباره المپیاد کامپیوتر سرچ میکردم، رسیدم به وبلاگ یه دانشجو به اسم امیر گوهرشادی. اون زمان لیسانس علوم کامپیوتر میخوند و هنوز ایران بود. توی وبلاگش از خاطرات مسابقات ACM یا زندگی دانشجویی یا معرفی فیلم و کتاب یا دغدغههای شخصیش مینوشت. و من شدیداً عاشق حرفهاش و کارهاش و سبک زندگیش شده بودم. از همون زمانها دیگه مطمئن شدم که باید سراغ رشته کامپیوتر بیام.
خب آقای گوهرشادی چند سال پیش وبلاگش رو بست، چون به نظرش دیگه پستهای چند سال پیشش رو قبول نداشت! ولی من از اون طریق با یه عالمه وبلاگ دیگه آشنا شدم و مطالبشون رو میخوندم. و این مدلی بود که وقتی یه وبلاگ جدید پیدا میکردم، چند ساعت آرشیوش رو میخوندم تا بفهمم چهکاره است؟ کجا زندگی میکنه؟ به چه چیزهایی علاقه داره؟ دنبال چه هدفهاییه؟ وبلاگها بهنوعی برام از کتابها جذابتر بودند، چون میدونستم مطالبشون تخیلات نویسنده نیست و واقعاً داستان تجربههای یه زندگی واقعیه. برای من که توی یه شهر کوچیک با جامعه محدودی از تفکرات زندگی میکردم، آشنایی با این دنیاهای جدید خیلی جذاب بود.
توی این سالها هیچوقت خودم چیزی ننوشتم. نه حرفی برای گفتن داشتم و نه جرئتش رو داشتم. ولی پارسال بعد از کنکور تصمیم گرفتم این تجربه جدید رو امتحان کنم. اولش بیشتر هدفم تعامل با بقیه وبلاگنویسها بود. به مرور خود نوشتن برام ارزشمند شد و حتی الان حرص میخورم که چرا قبل از اون این کار رو نکردم و کلی از خاطراتم رو دیگه از دست دادم. نوشتن باعث میشه تفکرات ذهنیم مرتبتر بشن و بتونم احساساتم رو راحتتر بروز بدم. وقتی درباره مسائلی که ناراحتم میکنند مینویسم (حتی اگه جایی منتشرشون نکنم) راحتتر میتونم اونها رو بپذیرم و ازشون بگذرم. و خدا رو چه دیدی؟ شاید چهار سال دیگه سر و کار یه بچه مدرسهای به اینجا بخوره و خوندن پستهای تباه من براش مفید واقع بشه!